//= $monet ?>
پسرخوانده دیوانه شد - او از نامادری خود خواست تا به او کمک کند تا بار را پیاده کند! در نهایت او فقط یک بار قبول کرد که این کار را انجام دهد. ها-ها-ها، و بعد خودش اعتراف کرد که پدرش هرگز او را اینقدر باحال نکشیده است. ماهی را روی قلاب گرفتید - اکنون برای مدت طولانی روی آن بال می زند!
او به سرش لعنتی زد، اما از نظر ظاهری این دختر دوست دارد او را فاک کنند، بی ادبی این روزها مد شده است. جای تعجب نیست که او هر طور که می خواهد او را لعنت می کند، و چیزی به من می گوید که این به یک لعنتی ختم نمی شود، زیرا سیاه پوست راضی بود و او نیز راضی بود، و چگونه می توان از رابطه جنسی خوب جلوگیری کرد؟
چه دختر آسیایی جذابی. از لحظه ای که کاندوم روی او گذاشت و بعد شورتش را در آورد خیلی دوست داشتم. در آن لحظه چنان فضای اعتمادی حاکم بود که ای کاش خودم هم جای این عاشق بودم.