//= $monet ?>
می توانم بگویم مرد غریبه در اتوبوس با سبزه طوری رفتار می کرد که انگار مدت هاست همدیگر را می شناسند. او با چاپلوسی دراز کشید در حالی که دختر داشت دیکش را می مکید و آنها بدون هیچ خجالتی یکدیگر را لعنت کردند. دختر نه تنها سوار اتوبوس شد، بلکه برجستگی های قوی سوراخ خود را از چوب آن مرد نیز احساس کرد.
دختر ممکن است جوان باشد، اما او با تجربه و شاخ است! بر روی خروس او پرش بزرگ، نشان می دهد در همان زمان و کاملا مقعد کار به هر حال! و از آنجایی که پدرش در مقعد قوچ نمی کند، می توان نتیجه گرفت که او نه تنها با او لعنت می کند!