این نوک پستان روستایی راه خود را در اطراف گل میخ های اصیل می شناسد. وقتی آب شلنگ زد، نیتش مثل چشمانش روشن بود. تنها چیزی که در ذهن داشت شلاق زدن بود. کارمند کشاورز یک مرد ساده است. او موافقت کرد که فوراً لکه مرطوب او را غوطه ور کند. خب، عوضی مو قرمز به چیزی که می خواست رسید - یک وعده شیر بخار پز در صبح او را خوشحال کرد. فقط چنین آرزوهای صادقانه ای مبارک!
وقتی چیزهایی را برای تعمیر اجاره می دهید، باید قیمت بخواهید. در اینجا مشتری نتوانست پرداخت کند و استاد به او پیشنهاد داد که 500 دلار بدهی را با بدن خود بازپرداخت کند. این قیمت حتی برای یک دختر خوب است. ظاهراً این فکر به ذهن زیبای او نیز خطور کرد - ابزار گران تر است. خوب، وقتی خروس قدرتمند او را دید، بقایای غرور کاملاً از بین رفت. تصمیم خوب - بلوند باهوش!
دخترا، بیایید دوباره این کار را انجام دهیم.